متن شعر به همراه سبك متن - 3

متن شعر به همراه سبك متن - 3

متن شعر به همراه سبك متن - 3

متن شعر به همراه سبك متن - 3

متن شعر به همراه سبك متن - 3
متن شعر به همراه سبك متن - 3
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
هزار شعر نگفته مرا رها کردند و حرفهای دلم، سکته نا به جا کردند

 

هزار شعر نگفته مرا رها کردند

و حرفهای دلم، سکته نا به جا کردند

نبودنت همه جا هست و بیقرار توام

مدار بی درجه! نقطه استوا کردند



بگو که غیبت تو کِی موجه است آقا

در آستانه ی تقویم، جمعه جا کردند



خبر که نیست از اتمام غیبتت حتی

بگو مگوی دلم هی چرا چرا کردند



گمان که در تب دنیا، نبوده برکه ی آب

که ماهیان همه در بی کسی شنا کردند



تمام عمر من و این اهالی از بر شد

و یاکریم ها که فقط ، هی خدا خدا کردند



مسیح هم دگر از غیبت تو می نالد

درون صومعه ها جمکران بنا کردند



برای آمدنت، ساعت شنی کوک است

گذشت این همه صحرا، که نینوا کردند



تو در شمال جهان، من جنوب حرفی نیست
ولی جهان کُره نیست، یاوه ادعا کردند


تعداد بازديد : 161
یکشنبه 04 فروردین 1392 ساعت: 5:35
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
به عشق دختر سه ساله ارباب شبیه رقص آتش در عبور باد می لرزید درونش بغض خاموشی پرازفری

 

به عشق دختر سه ساله ارباب





شبیه رقص آتش در عبور باد می لرزید

درونش بغض خاموشی پرازفریادمی لرزید

نشان ازضربه شصتی بی مهاباداشت برصورت

که از افکار دستی با چنین ابعاد می لرزید

زمستانی ترین فصل نزولش بر زمین بود و

کنار آتش این آذر ترین مرداد می لرزید

حرم دور سرش در حال گردش بود وقتی که

به گردش زخمهای آهن و فولاد می لرزید

وخورشیدنگاهش روبه خاموشی شتابان بود

کنار هر قدم چون کور مادر زاد می لرزید

به تعداد تمام زخمهای پیکرش سوگند

برای پرزدن تا لحظه میعاد می لرزید


تعداد بازديد : 111
یکشنبه 04 فروردین 1392 ساعت: 5:32
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
با همه چشم سفیدی به محرم گفتم آمدی چشم دلم یکسره مشکی شده است

 

با همه چشم سفیدی به محرم گفتم

آمدی چشم دلم یکسره مشکی شده است


تعداد بازديد : 283
یکشنبه 04 فروردین 1392 ساعت: 5:32
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
کنار بغض یک نیلوفر آبی ، تک وتنها میان برکه ای خشکیده در این گوشه از دنیا بروی رد پایی که

 

کنار بغض یک نیلوفر آبی ، تک وتنها

میان برکه ای خشکیده در این گوشه از دنیا

بروی رد پایی که ترک خورده شبیه دل

شبیه این دل افسرده و غمگین وبس رسوا

چرا حس میکنم عمرم کمی مایل به پاییز است

و هر چه می روم می افتم از امروز به فردا

تمام عمر از کوچ چکاوک ها غزل گفتم

غزل از پای مجنون و غزل از جاده ولیلا

به زیر نور مهتابی که می تابد سراسیمه

رها کردم دو مصرع را میان دشت شب بوها

که خوش بو گردد و طاهر برای مصرع آخر:

تورا جان عزیزت ،خسته ام ، دیگر بیا آقا


تعداد بازديد : 85
یکشنبه 04 فروردین 1392 ساعت: 5:30
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
تا عشق تو جاریست میان شریانها هفتاد و دو ضربست شمار ضربانها در چله نشینی غم تشنگی تو آنقدر

 

تا عشق تو جاریست میان شریانها

هفتاد و دو ضربست شمار ضربانها

در چله نشینی غم تشنگی تو

آنقدردویدیم که خشکیده دهانها

ای ماه به خون نشسته بر نیزه کینه

آرامش شبهای دل دل نگرانها

در هق هق بی حوصله زمزمه باد

عطر نفست رفته به آنسوی کرانها

با لهجه سبزی به بلندای شهادت

شمشیر کشیدی به تمامی خزانها

درگیر قوافی شده ام ای غزل ناب

فرصت بده با مثنوی ای حضرت ارباب

از اوج غریبی نگاه تو بگویم

با گریه حدیثی ز سپاه تو بگویم

از واقعه روز دهم تا دل بازار

از رنج مسیری به تنی خسته وبیمار

ازشمر ،نه از زجر،نه از این همه نامرد

از حرمله از خولی و از کوفه پردرد

از پنجره ای رو به غروب یک ستاره

از پای ورم کرده ،لباس پاره پاره

اززلزله خطبه یک خواهر تنها

در بهت و پشیمانی این مردم رسوا

....

ای کاش، در این وادی ویران شده، ای کاش

ای کاش، در این شعر پریشان شده ،ای کاش

بی قافیه،بی وزن، شتابان بنویسیم:

صبح جمعه و کعبه و فریاد انالمهدی یک مرد


تعداد بازديد : 205
یکشنبه 04 فروردین 1392 ساعت: 5:30
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
خالصانه اگر این باغ کمی گل می داد یا که این شعر کمی حس تغزل می داد اندکی دست ز کار عبثش بر می

 

خالصانه اگر این باغ کمی گل می داد

یا که این شعر کمی حس تغزل می داد

اندکی دست ز کار عبثش بر می داشت

حد اقل قول یک ذره تحول می داد

فصل پاییز دلم شرط بهاران میکرد

با نسیمی که دمش بوی تکامل می داد

در عقب ماندگی ساعت کوکی دلم

اگر این ثانیه ها شوق مرا هل می داد

فرج از پشت شب قحطی ما سر می زد

خانه فقر خودش را به تجمل می داد


تعداد بازديد : 156
یکشنبه 04 فروردین 1392 ساعت: 5:29
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
زهرا که رفت از خانه؛ اِبْکِ لِلیَتامَي با اشک دانه دانه اِبْکِ لِلیَتامَی تابوت من را نی

اشعار فاطمیه - یوسف رحیمی

زهرا که رفت از خانه؛ اِبْکِ لِلیَتامَي

با اشک دانه دانه اِبْکِ لِلیَتامَی



تابوت من را نیمه‌ي شب مخفیانه

بردی به روی شانه اِبْکِ لِلیَتامَی



شمع تو دیگر رو به خاموشی‌ست امشب

پس با گل و پروانه اِبْکِ لِلیَتامَی



با گیسوی آشفته و بی‌تاب زینب

همراه مو و شانه اِبْکِ لِلیَتامَی



وقتی حسن از خواب کوچه می ‌هراسد

بی تاب، بی صبرانه اِبْکِ لِلیَتامَی



هر شب لب خشک حسینم را ببین و

با آه مظلومانه اِبْکِ لِلیَتامَی



تا زنده ام با اشک خود من را مسوزان

زهرا که رفت از خانه اِبْکِ لِلیَتامَی



یوسف رحیمی


تعداد بازديد : 309
یکشنبه 04 فروردین 1392 ساعت: 5:25
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
بسترت را جمع کن از خانه، بیماری بس است زیر چشمت گود افتاده، پس زاری بس است از همان روزی ک

 

بسترت را جمع کن از خانه، بیماری بس است

زیر چشمت گود افتاده، پس زاری بس است



از همان روزی که تو تب کرده ای؛ تب کرده ام

خوب شد خوبم کنی دو ماهِ بیماری بس است



تو به فکر گریه ای من هم به فکر گریه ام

این تبسّم کردنِ از روی ناچاری بس است



لاله لاله، لاله لاله، لاله لاله

جای خالی در لباست نیست گلکاری بس است



من مرتب می کنم این خانه ات را تو فقط

لحظه ای هم دست از دیوار برداری بس است



ای شکسته بال، پس کی استراحت میکنی

هر زمان که پا شدم دیدم تو بیداری، بس است



این طرفداریِ از من کار دستت داده است

بعد از این کاری نکن، دیگر طرفداری بس است



باشد امشب میروم پیش خدا رو می زنم

بسترت را جمع کن از خانه، بیماری بس است



وقت کردی یک کفن هم بعدِ پیراهن بباف

زندگی کردن برای من بس است، آری بس است



علی اکبر لطیفیان


تعداد بازديد : 303
یکشنبه 04 فروردین 1392 ساعت: 5:23
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
من ز ثانی اشاره را دیدم ضربه های دوباره را دیدم او نشانم نداد اما من تکه گوشواره را دیدم

 

من ز ثانی اشاره را دیدم

ضربه های دوباره را دیدم

او نشانم نداد اما من

تکه گوشواره را دیدم

پايگاه شعر مذهبي رضيع الحسين عليه السلام 


تعداد بازديد : 245
یکشنبه 04 فروردین 1392 ساعت: 5:19
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
در آن قبیله که یک عمر نوکری رسم است به اسم اعظم تو کیمیاگری رسم است غلام ایل و تبارت شدم

 

در آن قبیله که یک عمر نوکری رسم است

به اسم اعظم تو کیمیاگری رسم است



غلام ایل و تبارت شدم ز کودکی ام

که در قبیله ی تو ذره پروری رسم است



حرم نداری و وقتی نمی شود بپرم

شکسته بال شدن چون کبوتری رسم است



سلام دادن ما بر قد شکسته ی تو

در این حسینیه ها پای هر دری رسم است



شبیه گریه ی تو گریه های مادرها

زداغ کوچه فقط زیر روسری رسم است



ز چشم زخمی خود کار میکشی بانو

حسین و گریه بر او روز آخری رسم است



مرا ز کوچه به گودال نیزه ها بردی

گریز روضه زدن جای دیگری رسم است



شکست پهلوی مردی میان یک گودال

که سهم بردن از ارث مادری رسم است



شاعر : محسن حنیفی


تعداد بازديد : 157
یکشنبه 04 فروردین 1392 ساعت: 5:18
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
بس تیر دارد می کشد پهلو به بازو یک گوشه شیری ریسمان در دست افتاده یک گوشه هم افتاده یک آ

 



بس تیر دارد می کشد پهلو به بازو

یک گوشه شیری ریسمان در دست افتاده

یک گوشه هم افتاده یک آهو به بازو

این چه بهاری بود که رویید ،آن روز

در پشت در شاخه گل شب بو به بازو

شاید اگر دست تو را دشمن نمی زد

در کربلا دستی نشد بازو به بازو

دیگر شبیه آنچه در آن خانه رخ داد

بالا نخواهد رفت دستی رو به بازو

هنگام غسل تو سر یک زخم وا شد

حیدر نبرده تا به اکنون بو به بازو

شاعر : نادر حسینی


تعداد بازديد : 77
یکشنبه 04 فروردین 1392 ساعت: 5:18
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
امام زمان(عج)-مناجات فاطمیه-نوروز آن چنان داغ تو بر روی دلم سنگین است که بهار فرجت حسرت فر

محمد بیابانی

امام زمان(عج)-مناجات فاطمیه-نوروز



آن چنان داغ تو بر روی دلم سنگین است

که بهار فرجت حسرت فروردین است

محض امسال نه... این غصه ی چندین قرن است

قصّه ی درد فراق تو غمی دیرین است

سال ها در پس آه دل ما می گذرند

پشت ایّام بدون تو محمد بیابانیبسی نفرین است

لحظه ی ناب شکوفا شدنم در روضه است

هر کجا حرف بهار است بهارم این است

اشک، چون باده ی نابی ست که سرمستی آن

با وجود همه ی شوری آن شیرین است

بر خلاف همه امسال لباسم... قلبم...

با سیاهی غم فاطمیه رنگین است

وه چه سالی شود امسال که از آغازش

نایم از نغمه ی یا فاطمه آهنگین است

***

باغبان! دور کن از حائل در یاسَت را

غنچه ات در خطر حمله ی یک گلچین است


تعداد بازديد : 157
یکشنبه 04 فروردین 1392 ساعت: 5:16
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
امام زمان(عج)-مناجات فاطمیه وای بر حالم اگر از تو جدا باشم من همۀ عمر گرفتار بلا باشم من

قاسم نعمتی

امام زمان(عج)-مناجات فاطمیه



وای بر حالم اگر از تو جدا باشم من

همۀ عمر گرفتار بلا باشم من

شک ندارم همۀ خواستۀ تو این است

لحظه ای هم که شده عبد خدا باشم من

تا زمانیکه دلم خانۀ این و آن است

جا ندارد که پذیرای شما باشم من

چقدر غرق گنه بودم و تو می دیدی

همه عمرم خجل از روی شما باشم من

تا به کی در پی گیسوی تو آواره شوم

دردمندانه به دنبال دوا باشم من

گوئیا قسمت من این همه سرگردانی است

همچونان زلف به هم خورده رها باشم من

کاش می شد به دل و جان بکشم ناز تو را

یار تو مثل امام و شهدا باشم من

کاش می شد که به همراه تو یک فاطمیه

میهمان حرم کرب و بلا باشم من

ای عزیز دل زهرا به کجا خیمه زدی

زائر خیمۀ سبزت به کجا باشم من

جان آن مادر غمدیده و بی یار بیا

به گرفتار میان در و دیوار بیا


تعداد بازديد : 261
یکشنبه 04 فروردین 1392 ساعت: 5:14
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
حضرت زهرا(س)-شهادت چه غم گر هر كسی از من به جزء غم رو بگرداند مبادا از سرم رو كاسۀ زانو بگ

علی انسانی

حضرت زهرا(س)-شهادت



چه غم گر هر كسی از من به جزء غم رو بگرداند

مبادا از سرم رو كاسۀ زانو بگرداند

رهین منّت دردم كه بنشسته به پهلویم

به بستر، او مرا زین سو، بر آن سو بگرداندعلی انسانیعلی انسانی


تعداد بازديد : 103
یکشنبه 04 فروردین 1392 ساعت: 5:12
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
حضرت زهرا(س)-بستر شهادت-زبان حال امیرالمؤمنین(ع) گرفت ابری از آه دور و برت را ببین غصه ها

محمد بختیاری

حضرت زهرا(س)-بستر شهادت-زبان حال امیرالمؤمنین(ع)



گرفت ابری از آه دور و برت را

ببین غصه های دل دخترت را

نیاید که خالی کنی بسترت را

برای سفر وا مکن پس پرت را

مرو! یا ببر با خودت حیدرت را

مرا کشته رنگین کمانی که داری

به صورت گل ارغوانی که داری

در این سن و سالت خزانی که داری

هوای پدر کرده جانی که داری

به گریه سبک کن کمی ساغرت را

اگرچه به نور تو شب ریشه کن شد

نفس های بی حال تو بغض من شد

عذاب شب و روزم اشک حسن شد

ولی داغ من لاله ی پیرهن شد

غمت می کشد عاقبت همسرت را

بگو نور تا لامکان قد کشیده

چرا پیش من می رسی قد خمیده

بگو که حسن بین کوچه چه دیده

و یا زینب از دور و بر چه شنیده

که آتش زد این حرف ها دخترت را

تو که یک سپاه از ملک یار داری

چرا دست بر دوش دیوار داری؟

چرا دیده ی نیمه بیدار داری؟

چنان فکر مرگی که انگار داری

ورق می زنی صفحه ی آخرت را


تعداد بازديد : 175
یکشنبه 04 فروردین 1392 ساعت: 5:11
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
حضرت زهرا(س)-شهادت شبی که روی تو را از سرشک تر دیدند به روی دامن تو قدسیان گهر دیدند تو

سید هاشم وفایی

حضرت زهرا(س)-شهادت



شبی که روی تو را از سرشک تر دیدند

به روی دامن تو قدسیان گهر دیدند

توئی که زُهرۀ زهرائی و مه و خورشید

تو را به وقت نیایش به چشم تر دیدند

صفا گرفت مصلا ز تو که از اشکت

به روی دامن سجاده زیب و فر دیدند

فرشتگان خدا تا به عرش گاه سحر

بلور اشک تو را دست یکدگر دیدند

نماز نافلۀ تو نشسته بود و تو را

به وقت عرض دعا دست بر کمر دیدند

بهشتیان به نهال قد تو نالیدند

چو دست دوزخیان هیزم و شرر دیدند

تمام عرش به ناله در آمد و لرزید

تو را به فرش چو افتاده پشت در دیدند

دل "وفائی" محزون شکست تا که شنید

ز ضرب دست به رخسار تو اثر دیدند


تعداد بازديد : 107
یکشنبه 04 فروردین 1392 ساعت: 5:10
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
سلام فاطمیه، سلام ماه ماتم سلام اشک و گریه، سلام ناله و غم سلام ای سیاهی، سلام ای کتیبه سلا

سعید توفیقی

حضرت زهرا(س)-مناجات با فاطمیه

سلام فاطمیه، سلام ماه ماتم

سلام اشک و گریه، سلام ناله و غم

سلام ای سیاهی، سلام ای کتیبه

سلام بزم روضه، سلام نوحه و دم

سلام سینه زن ها، سلام گریه کن ها

سلام سوز سینه، سلام اشک نم نم

سلام مادر ما، سؤال کَیفَ حالک؟

سلام آتش و در، سلام زخم مرهم

سلام عصمت الله، سلام عفّت الله

سلام ای رشیده، سلام قامت خم

سلام لطمه دیده، سؤال! محسنت کو؟

کجاست غنچه ی تو، کجاست یار و همدم

سلام بی نشانه، سلام درد شانه

سلام خاک کوچه، سلام مسجد غم

سلام ای مدافع، سلام دست رافع

سلام دست مجروح، سلام روی مبهم

سلام دل شکسته، سلام دست بسته

سلام شیر خیبر، سلام مرد عالم

سلام شاه مردان، سلام چشم گریان

سلام مرد خانه، سلام چشم محرم

سلام، کوثرت کو؟ کجاست یاور تو؟

سلام غیرت الله، بگو که همسرت کو؟


تعداد بازديد : 1759
یکشنبه 04 فروردین 1392 ساعت: 5:09
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
حضرت زهرا(س)-شهادت به هر چه غیر خدا پشت پا زد و جان داد به خانه رنگ کبود عزا زد و جان د

محسن حنیفی

حضرت زهرا(س)-شهادت




به هر چه غیر خدا پشت پا زد و جان داد

به خانه رنگ کبود عزا زد و جان داد

برای حاجت همسایه ها دعا می خواند

دوباره سر به همه خانه ها زد و جان داد

حریم گیسوی ما را به پنجه ها نسپرد

که شانه بر سر گیسوی ما زد و جان داد

ز درد سینه و پهلو به خویش می پیچید

میان بستر خود دست و پا زد و جان داد

نشد که آب خنک دست او دهد اسماء

حسین را دم آخر صدا زد و جان داد

کشید روی سرش چادری و بعد از آن

گریز گریه به یک بوریا زد و جان داد


تعداد بازديد : 161
یکشنبه 04 فروردین 1392 ساعت: 5:08
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
حضرت زهرا(س)-بستر شهادت فدای گریۀ خونین چشم بیمارت چه سخت می گذرد لحظه های تبدارت تمام

حسن لطفی

حضرت زهرا(س)-بستر شهادت



فدای گریۀ خونین چشم بیمارت

چه سخت می گذرد لحظه های تبدارت

تمام شهر دعا می کنند جان بدهی

تمام شهر ندارند چشم دیدارت

کسی به خانۀ ما سر نمی زند دیگر

مگر به نیت سوزاندن دلِ زارت

پدر رسیده و در می زند ولی تنها

چگونه می روی این راه را پیِ یارت

دو دست روی زمین می کشی به جای نگاه

تو می روی و به سر می زند پرستارت

دوباره پهلوی تو درد می کند مادر؟

که سرخ تر شده امشب لباس گل دارت

برای نیم نفس هم نمیشوی آرام

که می دهد ترک کنج سینه آزارت


تعداد بازديد : 99
یکشنبه 04 فروردین 1392 ساعت: 5:07
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
حضرت زهرا(س)-مناجات و شهادت شبیه درد رفتی و شدی در استخوان پنهان نمی یابم تو را ای در جهان

هادی جانفدا

حضرت زهرا(س)-مناجات و شهادت



شبیه درد رفتی و شدی در استخوان پنهان

نمی یابم تو را ای در جهان مانند جان پنهان

فرشته مست دنبال صدایش راه می افتد

کسی که می برد نام تو را زیر زبان پنهان

رمان آفرینش با علی جذاب شد اما

تو قدرت در تمام جمله های داستان پنهان

زمان جاهلیت هیچ فکرش را نمی کردند

کمال مردها باشد میان دختران پنهان

در اطراف رسول الله آگاهانه می دیدی

چه شیطانی است پشت چهره های مهربان پنهان

همه دیدند حق تنهاست، پهلوی تو زد فریاد

صدایش ماند اما در سکوتی بی امان پنهان

خزان زودرس وقتی سراغ باغ می آید

که گل خوب است باشد از نگاه باغبان پنهان

تو از قلب علی دلباز تر قبری نمی خواهی

از اول بوده ای در بهترین جای جهان پنهان

تو جان حیدری - یعنی دوتایی یک نفر هستید

پس او خود را درون خاک کرده نیمه جان پنهان

به جز لاهوت هر جا دفن شد کوثر چنان باشد

که دریا را کنی زیر حباب استکان پنهان

قیام تو در اعماق زمین ساکت نمی ماند

که دارد دخترت در حنجره آتشفشان پنهان

و هجده سالگی پایان جریانت نخواهد بود

شدی چون خون به رگ ها، زیر جریان زمان پنهان

به حدی گیجم از داغت که پیدایت نمی کردم

اگر می شد تنت در قبر حتی با نشان پنهان


تعداد بازديد : 173
یکشنبه 04 فروردین 1392 ساعت: 5:07
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
ليست صفحات
تعداد صفحات : 6
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف